ابوالفضل کرمی می‌گوید قشر شاعران مظلوم واقع شده‌ چون شعرهایشان همه‌جا خوانده می‌شود ولی به خودشان پرداخته نمی‌شود.

گروه فرهنگ و ادب – جواد شیخ الاسلامی: ابوالفضل کرمی متولد ۱۳۵۴ در شهر زنجان و ساکن تهران، از آن شاعران قدرنادیده روزگار ماست. شاعری که البته تنها به شاعری اکتفا نکرده و به چندین هنر آراسته است. خطاطی، نقاشی، خوانندگی موسیقی سنتی و قرائت قرآن از دیگر هنرهایی است که ابوالفضل کرمی در هرکدام از آنها دستی بر آتش دارد و انصافاً در هیچ‌کدام آنها کم هم نگذاشته است. هم در شعر، و هم در خطاطی و نقاشی و موسیقی سنتی و نیز قرائت قرآن، سال‌ها شاگردی کرده و در تمام آنها به مرتبه‌ای از پختگی و ثبات رسیده است.

در خطاطی هم نستعلیق را خوش می‌نویسد، هم کتابت را. در موسیقی سنتی سال‌ها شاگرد علیرضا قربانی بوده و آلبومی «سرگشته» را در عنفوان جوانی خوانده و پخش کرده است. در قرائت قرآن شاگرد برادرش بوده است و قرآن را خوب می‌خواند. در شعر دو کتاب دارد که کتاب «بغضی سفالی» مجموعه‌غزل‌های اوست و کتاب «مفردات» ‌، شامل تک‌بیت‌هایش. در نقاشی و طراحی هم در محضر چند تن از نقاشان به‌نام کشور شاگردی کرده و حالا اولین کتابش به نام «سیمای شاعران» ‌ با هزینه شخصی خودش به چاپ رسیده است.

بهانه گفتگوی ما با ابوالفضل کرمی، کتاب سیمای شاعران بود که به تازگی با همکاری انتشارات خانه هنرمندان منتشر شده است. سیمای شاعران دربردارنده تصویر ۴۲ تن از شاعران معاصر است؛ از نیما یوشیج و ملک‌الشعرای بهار و پروین و فروغ و اخوان بگیرید تا برسیم به قیصر و محمدعلی بهمنی و علی‌محمد مؤدب و سعید بیابانکی و دیگران و دیگران. اهمیت کتاب سیمای شاعران از آن جهت است که تاکنون طراحان و نقاشان کمتر به شاعران توجه داشته‌اند و کمتر به چهره آنها دقیق شده‌اند. تا بوده، چهره بازیگران و خوانندگان و دیگر چهره‌های هنری مورد توجه آنها بوده است، و نه شاعران؛ به خصوص شاعران معاصرتر. شاید کرمی از معدود نقاشانی باشد که یک کتاب مختص به شاعران ترتیب داده است و به جدیت و اولویت، در چهره «شعر» و «شاعر» دقت کرده است.

از این رو ما به بهانه سیمای شاعران سراغ او رفتیم. اما در این گفتگوی تفصیلی درباره همه تجربیات او در رشته‌های مختلف هنری، به‌ویژه شعر و نقاشی، صحبت کردیم. گفتگو با شاعر و نقاش و هنرمندی که البته نگهبان بانک است!

قسمت اول این نشست در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است؛

* «شاعری که نگهبان بانک است»

در ادامه بخش دوم گفتگوی مهر با ابوالفضل کرمی را می‌خوانید؛

*من می‌دانستم شما شعر می‌گوئید، اما نمی‌دانستم چنین شعرهای خوبی دارید. خودتان فکر می‌کنید چرا شعرتان آنطور که باید دیده نشده است؟

نمی‌دانم. من از اول همینجوری بودم. سی‌دی موسیقی سنتی من الآن در سایت‌ها فروخته می‌شود و آهنگ‌های آن در آوای انتظار استفاده می‌شود. نمی‌دانم چه کسی این کار را کرده. از آن موقع هفده سال می‌گذرد. همین کتاب سیمای شاعران را چند جا دارند می‌فروشند، با اینکه این کتاب را خودم چاپ کرده‌ام. من اصلاً دنبال این چیزها هم نیستم. هرکس که اینها را استفاده می‌کند، می‌گویم نوش جانش! هرکس از قِبَل من چیزی نصیبش شده، نوش جانش. مشکلی ندارم.

*یعنی در تمام این سال‌ها کاری نکردید که شعرتان بیشتر دیده شود؟

نه. نمی‌کنم. مثلاً این امکان را داشتم که در دیدار شاعران با رهبری شرکت کنم. چون با همه کسانی که جزو دست‌اندرکاران این دیدار هستند دوست هستم ولی حتی یکبار هم نخواستم که درباره‌اش صحبت کنیم. یک لجبازی هم با خودم دارم. من به خاطر آلبوم موسیقی سنتی و اینکه آن آلبوم دیده نشد، دیگر برای دیده شدن در حوزه‌های دیگر هم تلاشی نکردم. الآن ۵۱ سالم است و دنبال این نیستم که زیر ذره‌بین بروم.

شعر شاعران همه‌جا خوانده می‌شود ولی به خودشان پرداخته نمی‌شود

* وقت می‌کنید شعر بگویید؟ یا اینکه دیگر مشغله‌ها اجازه نوشتن شعر را نمی‌دهد؟

من چندسال گرفتار طراحی و نقاشی بودم. در رشته فیگوراتیو شاگرد استاد محمدباقر آقامیری بزرگ بودم. به همین خاطر مدتی گرفتار طراحی شدم و کمتر شعر نوشتم. ولی رابطه‌ام با شعر همیشه برقرار است.

* به جای خوبی رسیدیم؛ بهانه اصلی این گفتگو. ایده این کتاب از کجا شکل گرفت؟ چون سابقه ندارد که یک نقاش بیاید و چهره شاعران را بکشد. معمولاً نقاشان و طراحان، چهره بازیگرها و خواننده‌ها و … را نقاشی می‌کنند. ولی تمرکز شما روی شعر و شاعر بود. چرا تصویر شاعر برای شما مهم بود؟

به خاطر اینکه این قشر شاعر مظلوم واقع شده‌اند. مظلوم از این جهت که شعرهایشان همه جا خوانده می‌شود، شاید خودشان هم برای شعرخوانی به جایی دعوت شوند، ولی به خودشان پرداخته نمی‌شود. من استاد بیابانکی را بی اندازه دوست دارم. بیابانکی از حسادت به دور است و دلش می‌خواهد یک کاری انجام بدهد. این کتاب که چاپ شد، سریع آن را در برنامه رادیویی‌اش معرفی کرد. آن یکی هم همین‌طور. با اینکه من از کسی نخواستم. کلاً کم‌رو هستم و دوست ندارم به کسی رو بزنم. حتی از اینکه شما کار من را دیدید و برای گفتگو دعوت کردید، تعجب کردم! چون من خودم را به کسی معرفی نمی‌کنم. معمولاً کسانی که به من قولی می‌دهند هم روی حرف‌شان نمی‌مانند. می‌خواهم بگویم که دیدن و تماشا کردن چهره شاعر، برای من مسأله و دغدغه بود. دوست داشتم به خود شاعران هم پرداخته شود. این بود که تصمیم گرفتم تصویر شاعران را بکشم که البته بسیاری از آنها از دوستان و اساتید من هستند.

شعر شاعران همه‌جا خوانده می‌شود ولی به خودشان پرداخته نمی‌شود

* خودتان هم این تجربه را داشتید دیگر. یعنی خودتان هم شعر می‌گفتید ولی کارتان دیده نشده بود. این هم روی تولید کتاب سیمای شاعران تأثیر داشت؟

من هیچوقت دنبال چهره شدن خودم نبوده‌ام؛ هیچوقت. اگر می‌خواستم چهره شوم، فرصت‌هایی بود که از آنها استفاده کنم. مثلاً زمانی که قم بودم، یک پیشنهاد داشتم از صداوسیما. صدای من را شنیده بودند و می‌گفتند می‌خواهی مجری بشوی؟ سی و چند سالم بود. گفتم مجری چی؟ گفت مجری برنامه تلویزیونی. همان موقع به خانمم گفتم ولی مخالفت کرد. می‌گفت تصویر نه! فکر می‌کرد اگر مجری شوم، من را می‌دزدند یا چشم می‌زنند! انگار خیلی آش دهن‌سوزی بودیم!

آن بنده‌خدا چندبار زنگ زد و پیگیری کرد که «حداقل یک‌بار بیا در امتحان ورودی آن شرکت کن. این فرصت طلایی است‌ها!» گفتم به نظرت من قبول می‌شوم؟ گفت نمی‌دانم. گفتم داور چه کسی است؟ گفت خودم! گفتم چه کسی نتیجه نهایی را اعلام می‌کند؟ گفتم خودم! یعنی می‌خواست بفهماند که تو از همین الآن قبول شدی، بیا! از این فرصت‌ها هم بود که از کنارش گذشتم. به خاطر همین از اول خیلی دنبال این نبودم که خودم را مطرح کنم. یک گوشه به علایق خودم که خط و نقاشی و موسیقی و شعر و… بود پرداختم و برای دل خودم کار می‌کردم.

* اولین شاعری که چهره‌اش را کشیدید چه کسی بود؟

به گزارش مهر ، اولین شاعر سعید بیابانکی بود. خدا شاهد است که آن زمان هنوز کلاس فیگوراتیو استاد آقامیری را نمی‌رفتم. یک روز صبح بلند شدم و احساس کردم که من می‌توانم نقاشی بکشم! عکس استاد بیابانکی را برداشتم و گفتم برای تشکر هم که شده، تصویرش را بکشم. من از چشم فرار می‌کردم؛ چون کشیدن چشم خیلی سخت است. اما گفتم من باید این نقاشی را بکشم. کشیدم و دیدم بد درنیامد. این شروع نقاشی من بود. وقتی عکس آقای بیابانکی را کشیدم، گفتم استاد علی داودی هم زیاد زحمت ما را کشیده؛ چهره استاد داودی را هم بکشم. خب آقای داودی خودش نقاش است. با جرأت و جسارت کشیدمش. البته پدر من درمی‌آید تا یک چهره را می‌کشم. چون نقاشی را اصولی یاد نگرفتم و بیشتر به صورت چشمی می‌کشم، خیلی سخت‌تر است.

شعر شاعران همه‌جا خوانده می‌شود ولی به خودشان پرداخته نمی‌شود

از تماشای تصاویر همین کتاب مشخص است که انگار نقاشی را در گذر زمان یاد گرفتید و روز به روز پیشرفت کردید. بعضی چهره‌ها کاملاً حرفه‌ای و بدون نقص هستند. همین‌طور است؟

دقیقاً. به مرور حرفه‌ای‌تر شدم و کارها بهتر شدند. الان کتاب دوم من به اسم «چهل سپیدار» آماده است. آن کتاب متشکل از چهره ۴۰ هنرمند است. هم چهره‌های ادبی هستند، هم بازیگرهای برجسته و هم نقاشان خوب کشور. خود استاد آقامیری را هم کشیدم. آنها کارهای خوبی هستند و خیلی قوی‌تر هستند.