طاهره طهرانی: محمد کاظم کهدویی استاد زبان و ادبیات فارسی و متولد یزد است. گفتگو با او برمبنای تجارب سالیان او در آموزش زبان فارسی بیرون از مرزهای ایران در چین و هند و بنگلادش و افغانستان شکل گرفت.
در این گفتگو به مبحث نسخههای خطی هم اشاراتی شد.
مشروح گفتگوی مورد اشاره در ادامه میآید؛
* آقای کهدویی گفتگو را با معرفی خودتان و بیان تجربه از تدریس زبان فارسی بیرون از ایران شروع کنیم.
بسمالله الرحمن الرحیم. با نام و یاد خداوند بزرگ و با سلام و درود به ارواح طیبه شهیدان همیشه جاوید. محمد کاظم کهدویی هستم، از روستای صادقآباد پیشکوه یزد. سال ۱۳۳۵ به دنیا آمدم، تا مقطع ابتدایی در یزد بودم، بعد به کرج رفتیم و تا دوره دبیرستان آنجا بودم.
برای دوره کارشناسی، به دانشسرای عالی تربیت معلم یزد آمدم. برای فوقلیسانس در دانشگاه تربیتمدرس، و دکتری هم در دانشگاه تهران بودم. در هر سه مقطع بهخاطر علاقهای که به زبان و ادب سرزمین خودم داشتم، زبان و ادبیات فارسی تحصیل میکردم. این علاقه از دوران ابتدایی با من بود، گاهی داستان مینوشتم، شعر میگفتم. اگرچه به دلایلی از بین رفت؛ ولی به هر صورت این توفیق را داشتم. اول تیرماه ۱۳۷۰ وارد دانشگاه یزد، که دانشگاه نوپایی بود شدم؛ تازه سه سال بود که شروع به کار کرده بود.
* پس از اولین اعضای هیأت علمی این دانشگاه بودید.
بله، جزء همان بیست سی نفر اولیه بودم. هنوز گروه زبان و ادبیات فارسی دایر نشده بود، اما در دانشسرای عالی تربیتمعلم گروه مستقل ادبیات فارسی وجود داشت. در دانشگاه یزد، در گروه فارسی عمومی مشغول شدم. بعدها دانشگاه تربیتمعلم، در دانشگاه یزد ادغام شد و این گروه هم به گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد ارتقا یافت. این گروه که الان بیشتر از ۵۰ سابقه سال دارد، در دانشسرای عالی تربیتمعلم آغاز به کار کرد، که آنجا بعداً تبدیل شد به دانشگاه تربیتمعلم و بعدها در دانشگاه یزد ادغام شد که واقعاً یکی از گروههای بسیار خوب زبان و ادبیات دانشگاه یزد بود؛ البته چند نفر از استادانمان به رحمت خدا رفتند، ولی بقیه الان در دورههای کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری، در گرایشهای محض و پایداری مشغول تدریس هستند.
مردم افغانستان را از ما جدا نگیرید. من اصلاً نمیخواهم سیاسی حرف بزنم، نمیخواهم مرزبندی کنم. مردم افغانستان یعنی ما. ما یک همایش فیلمهای ایرانی داشتیم، خبرگزاریهای آنجا با من مصاحبه کردند و پرسیدند: هدف شما از برگزاری این هفته فیلم چه بود؟ گفتم هیچ هدفی نداشتیم، گویی در بخشی از ایران داریم خدمت میکنیم. زبان مردم، فرهنگ مردم، ادبیات مردم، با ما یکی است
زمانی که در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه تربیتمدرس بودم، گاهی ظهرها نزد یک استاد پاکستانی به نام پروفسور مهرنور محمدخان زبان اردو میخواندم. بعد از مدتی، در حالیکه در دانشگاه تهران دکتری میخواندم، یک بار ایشان من را دیدند و گفتند برو پاکستان، ما آنجا استاد نیاز داریم. وقتی من رفتم وزارت علوم، گفتند الان پاکستان کسی هست؛ ولی بنگلادش کسی را نداریم؛ بنابراین آنجا را انتخاب کردم و ۱۲ اسفند سال ۱۳۷۲ رفتم بنگلادش.
* یعنی همزمان که دانشجوی دکتری بودید؟
بله. درسهایم تمام شده بود و داشتم پایاننامه مینوشتم. موضوع رسالهام را انتخاب کرده بودم که رفتم آنجا. این هم جالب است بگویم، من داشتم روی تصحیح شرح خاقانی کار میکردم، کارتن کتابها و شرح و بخش اعظمی را که کار کرده بودم دزد برد؛ بنابراین وقتی رفتم دانشگاه داکا، دوباره به دانشگاه تهران درخواست دادم و از نو برایم موضوع تصویب کردند و فرستادند. در نهایت با راهنمایی مرحوم استاد مظاهر مصفا و مشاوره استاد درخشان، «چهار عنصر در شعر فارسی تا حمله مغول»، موضوع پایاننامه یا همان رساله دکتری من شد.
من از سال ۷۲ تا ۷۵ که در دانشگاه داکای بنگلادش بودم به لطف خداوند بزرگ و با همکاریهای خوب سفارت ج. ا. ایران و رایزنی فرهنگی، خدمات خوبی انجام شد؛ من اینها را شکراً عرض میکنم نه فخراً. آن زمان سه دانشجوی فوقلیسانس داشتیم و با کمک رایزنی فرهنگی ۱۲ نفر هم دانشجو برای کارشناسی آمدند، اما تا سال ۷۵ تعداد دانشجویان ما به حدود ۸۰ نفر رسید. من سال ۷۵ با کولهباری از خاطرات و افتخاراتی که کسب شده بود به ایران برگشتم.
* پس شروع تدریس زبان فارسی بیرون از ایران، نیمه اسفند ۱۳۷۲ در بنگلادش بود. بعد از سه سال برگشتید برای دفاع دکتری؟
به گزارش مهر ، در اسفند سال ۷۵ از رساله دکتریام در دانشگاه تهران دفاع کردم و الحمدلله با نمره عالی مفتخر به اخذ دکترای زبان و ادبیات فارسی شدم و کار خود را در دانشگاه یزد ادامه دادم و در دانشگاههای پیامنور تفت، اردکان و دانشگاه یزد نیز به تدریس و ارائه خدمت پرداختم. مدتی مسئولیت کتابخانه مرکزی دانشگاه را به عهده داشتم (از ۷۶ تا ۷۹)، و بعد از آن در سال ۱۳۷۹ به عنوان رئیس منطقه ۴ دانشگاه پیامنور کشور منصوب شدم؛ یعنی استانهای یزد، کرمان، هرمزگان و سیستانو بلوچستان، که مرکز آن در یزد بود. در طول مسئولیت توانستم علاوه بر جاهایی که قبلاً پیام نور دایر بود، در شهرهای ایرانشهر، چابهار، قشم، سراوان، خاش، در استان سیستان و بلوچستان، بستک، جزیره کیش و بندر لنگه و حاجی آباد، در استان هرمزگان، ابرکوه در استان یزد، و حتی طبس که در آن زمان از شهرهای استان یزد بود، با همکاری مسئولان آن شهرها، و سازمان مرکزی پیام نور، واحدهایی از پیامنور دایر کنم.
Monday, 23 December , 2024