شناختن حافظ کار سختی است. اما می‌توان همراه شعر او از زمین به آسمان سفر کرد، همانطور که هفتصد سال است فارسی زبانان همسفر او هستند.

طاهره طهرانی: استادی می‌گفت: «روز بزرگداشت حافظ بود و در جشنی که دانشکده ادبیات به همین مناسبت ترتیب داده بود، پشت تریبون از چندتا از بچه‌ها خواستم روی سن بیایند؛ بعد دیوان حافظ دادم دستشان و گفتم یک غزل به انتخاب خودتان بخوانید. محض رضای خدا یکیشان هم نتوانست!» این‌ها را با غصه می‌گفت، باورش این است که هر ایرانی فارسی زبانی باید بتواند لااقل یک غزل از حافظ از رو بخواند، یا یک غزل را از حفظ باشد. نه فقط دانشجوی ادبیات فارسی، که اگر او هم نتواند حافظ بخواند غصه مضاعف می‌شود!

این درد دل باعث شکل گرفتن بحث مفصلی شد، از جمله اینکه آیا حافظ خواندن و درست خواندن و فهم ساده یک غزل حافظ احتیاج به معلم و کلاس دارد؟ شاید. احتیاج به تمرین و مطالعه دارد؟ حتماً! یعنی اگر کسی دسترسی به معلم نداشته باشد یا شرایط شرکت در کلاس نداشته باشد، می‌تواند کتاب‌هایی که درباره شعر حافظ نوشته شده یا آنها که به روزگار و شخصیت او پرداخته‌اند را بخواند و همزمان غزل‌ها را بخواند و تمرین کند و آرام آرام وارد جهان فکری و منظومه حافظ شود.

حافظ کجای زندگی ماست؟

این هم سوال مهمی است، حافظ کجای زندگی ماست که بخواهیم بخوانیمش؟ از این جملات کلیشه‌ای و تکراری «دیوان حافظ در کنار قرآن سر طاقچه هر خانه‌ای بوده» که بگذریم، امروزه چرا حافظ می‌خوانیم؟ چرا جذابیت دارد این شعر کهن هفتصد ساله؟ چه چیزی در زندگی امروز ما به حافظ مرتبط می‌شود؟ شعر حافظ ویژگی‌هایی دارد که باعث می‌شود بعد از هفت قرن همچنان زنده باشد، او برای بیان آنچه مقصود خودش است از داستان‌ها یا نمادهایی استفاده می‌کند که برای ما آشناست. به همین دلیل در بیتی مختصر می‌تواند مفهوم عمیقی را منتقل کند و در خواننده حسی مشابه حس خود را برانگیزد و او را با خود همدل و همراه کند.

با هر روایت و داستانی دوگونه می‌توان برخورد کرد: یکی به این صورت که آن را صرفاً فقط یک داستان یا افسانه بدانیم. تصور کنیم جایی نشسته‌ایم و دو نفر غریبه در حال صحبت با یکدیگر و تعریف کردن ماجرایی هستند که کوچک‌ترین ربطی به ما ندارد که صرفاً فقط شنوندۀ آن داستانیم؛ بدون اینکه فراز و فرود ماجرا تأثیری زندگی و احساس ما داشته باشد و یا حتی افراد دخیل در ماجرا را بشناسیم. اما اگر ناگهان در میانِ این دزدیده شنیدن، نام آشنایی به گوش مان بخورد قضیه فرق می‌کند. حالت دوم برخورد، به این صورت است که کسی ماجرایی را برای دیگری تعریف کند که شنوندۀ سوم نشانه‌های آشنا در آن می‌بیند و افراد دخیل در آن را می‌شناسد و چیزی در آن می‌یابد، که بر او و زندگی و احساس و اندیشۀ او تأثیر می‌گذارد؛ پس خود را بی‌ارتباط با آن نمی‌داند و گوش تیز می‌کند و جزئیات برایش مهم می‌شود. درواقع چیزی از شنونده در آن داستان و چیزی از آن داستان در او، هویت و موجودیت او وجود دارد که او و آن روایت را به هم پیوند می‌دهد و آشنا می‌دارد.

حافظ شبیه زنبور عسل _که روی تمام گل‌ها می‌نشیند و از همه بهره می‌گیرد ولی عسل خودش را تولید می‌کند_ نشسته است بر بلندای دانش و ادب قبل از خودش، نجوم می‌داند و پزشکی و کلام و فقه و نحو، سنگ‌ها و گوهرها را می‌شناسد و گیاهان و گل‌ها را، قرآن دانستنش هم که واضح است. از ارجاعات دقیقش برمی‌آید که شاهنامه را خیلی خوب خوانده و آثار نظامی را هم، و شاعران دیگر قبل از خود را خوب می‌شناسد. ارجاعاتش به عطار و سعدی و خواجو پرتکرار است و گهگاه خودش بیان می‌کند. برای دقت او در متون قبل از خود به این دو بیت دقت کنیم:

شکل هلال هر سر مه می‌دهد نشان،

از افسر سیامک و ترک کلاه زو

به سیامک و زو (زوطهماسب) اشاره می‌کند که دو تن از شخصیت‌های شاهنامه اند، و وجه اشتراک شأن کوتاهی عمر پادشاهی شأن است. سیامک، پسر کیومرث است و در جوانی و قبل از رسیدن به پادشاهی به دست خزروان دیو کشته می‌شود. زو پسر طهماسب هم بعد از کشته شدن نوذر به پادشاهی می‌رسد و تنها ۵ سال حکمرانی می‌کند. چرا در این بیت حافظ به این دو نفر اشاره می‌کند؟ مصرع قبلی می‌تواند این را آشکار کند: شکل هلالِ هر سرِ مه.

هلال سر ماه چه ویژگی دارد که حافظ را یاد تاجِ سیامک و زو می‌اندازد؟ هلال اول ماه عمر کوتاهی برای درخشش در آسمان دارد، از همانجا که طلوع می‌کند فرو می‌رود و دیدنش هم کار دشواری است، مانند عمر شهریاری سیامک (که اصلاً به پادشاهی نرسید) و زو (که در کهنسالی بر تخت نشست و تنها ۵ سال پادشاه بود).

در بیت دیگری به داستان لیلی و مجنون اشاره می‌کند:

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است

خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

به گزارش مهر ، وقتی حافظ آرزوی دیدن دلدار یا ممدوح را دارد ولی مقام او بسیار بالاتر و والاتر از مقام عاشق است، عاشق فرصت و مجالی برای درخواست دیدار حتی نمی‌تواند داشته باشد. خود محبوب را هم نمی‌تواند مخاطب قرار دهد، پس دعا می‌کند که خدا به دل عماری دارِ لیلی _کسی که دهنه شتری که عماری لیلی روی آن است را در دست دارد و شتر را راه می‌برد و هدایت می‌کند_ بیاندازد که از جایی رد شود که مجنون آنجا نشسته، بلکه یک نظر بتواند محبوبش را ببیند.

در داستان لیلی و مجنون نظامی، لیلی دختر رئیس قبیله‌ای عرب و بادیه نشین است که به تنهایی و بی همراه از خیمه اش بیرون نمی‌آید و فرصتی برای دیدار با محبوبی که از عشق او کارش به جنون و بیابانگردی کشیده ندارد. اساساً مناسبات آن قبیله این را برنمی‌تابد و مجنون هم کاری نمی‌تواند بکند و مقهور این قواعد است، مگر خدا به لطف خود با گذر مرکب لیلی از بیابانی که مجنون در آن است، رخ محبوبش را به او نشان بدهد.

چه کتاب‌هایی کمک مان می‌کنند؟

این سوال رایجی است که امروز مطرح نشده، بلکه نیاز آن سالهای گذشته مطرح شده است. در گذشته دور تنها طبقات ادیب منشیان و مستوفیان و کاتبان و اشراف سواد داشته‌اند و غالباً آنها از کتاب‌ها بهره‌مند می‌شده‌اند، و با فراگیر شدن سواد عطش خواندن منابع ادبی کهن بیشتر شده و به همین نسبت رجوع به دیوان حافظ هم بیشتر شده بود و بزرگان ادب فارسی برای پاسخ دادن به آن کتابهای زیادی نوشته‌اند که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

* از کوچه رندان

عبدالحسین زرین کوب (زاده ۱۳۰۱ در بروجرد _ در گذشته ۱۳۷۸ تهران) ادیب، تاریخ نگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم برجسته ایران معاصر است و می‌توان گفت شناخته شده ترین ادیب معاصر بود. او که تحصیلاتش را در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران شروع کرد و در مقطع دکترای زبان و ادب فارسی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد، به هفت زبان تسلط داشت و در دانشگاه‌های بسیاری در داخل و خارج ایران تدریس کرده بود، کتاب از کوچه رندان را در سال ۱۳۴۹ منتشر کرد.

حافظ‌خوانی بدون استاد؛ چه کتاب‌هایی به شناخت خواجه شیراز کمک می‌کنند؟

این کتاب از منظری تاریخی به زندگی و اندیشه حافظ می‌پردازد، همچنین از زوایای مختلف شعر، شخصیت و افکار حافظ را بررسی می‌کند و گاهی مورد نقد قرار می‌دهد. او بی‌طرفانه و بدون قضاوت به حافظ و زمانه او می‌نگرد و روایت مستندش خواننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد. از کوچه رندان دوازده فصل دارد و هنوز هم جزو پرفروش‌ترین کتاب‌ها درباره حافظ است.

* مکتب حافظ

منوچهر مرتضوی (زاده تیر ۱۳۰۸ در تبریز – درگذشته ۹ تیر ۱۳۸۹ در تبریز)، ادیب، نویسنده و پژوهشگر ایرانی و استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تبریز و حافظ‌شناس برجسته ایرانی است. او که زبان مادریش آذری است، با جدیت و همتی ستودنی به ادب فارسی پرداخت و یکی از مهمترین کتابهای مرجع درباره حافظ را نوشت. کتابی دوجلدی با عنوان مکتب حافظ، که سال ۱۳۴۴ منتشر شد، و امروزه بعد از ۶۰ سال هنوز از معتبرترین کتابهای مرجع درباره شناخت حافظ و شعرش است.

حافظ‌خوانی بدون استاد؛ چه کتاب‌هایی به شناخت خواجه شیراز کمک می‌کنند؟

این کتاب مجموعه یادداشت‌های اوست برای الفبای ورود به جهان حافظ و درک معنای ابیات او. درباره مکاتب تصوف و ابتذال آن در دوران حافظ و رندی او سخن می‌گوید، رمزها و نمادها و اصطلاحات دیوان او را توضیح می‌دهد و ارتباطش با مولوی و عطار و مشرب عارفانه اندیشه و غزل او را بررسی می‌کند.

* آئینه جام

عباس زریاب خویی (۲۰ مرداد ۱۲۹۸، خوی – ۱۴ بهمن ۱۳۷۳، تهران)، مورخ، ادیب، نسخه‌شناس، نویسنده و مترجم ایرانی بود که تحصیل کرده دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران و فارغ التحصیل دانشگاه یوهانس گوتنبرگ شهر ماینز آلمان در رشته فلسفه بود. کتاب آئینه جام نوشته اوست و کتاب مفصلی نیست؛ در واقع این کتاب شرح دشواری‌هایی از شعر حافظ است که شارحان دیگر به آنها نپرداخته‌اند.

حافظ‌خوانی بدون استاد؛ چه کتاب‌هایی به شناخت خواجه شیراز کمک می‌کنند؟

آنطور که خودش گفته است: «آشنایی من با حافظ در هفت سالگی پس از ختم قرآن و رفتن به مکتب خانه بود. در مکتب‌خانه های قدیم شهر ما رسم بود که کودک پس از آشنایی با خواندن و تلاوت قرآن مجید با گلستان سعدی و حافظ آشنا شود، بی آنکه معانی این دو را بداند؛ و می‌گفتند گلستان و حافظ را در هفت سالگی می‌خواند.» زریاب خویی از روش مقایسه و تطبیق برای درک معانی اشعار حافظ استفاده کرده و کار را بر مبنای نسخه خانلری نوشته، معانی ابیات و الفاظ دشوار را گفته، بعضی از مفاهیم را توضیح داده و به تأویل و تفسیر نیز پرداخته است.