محمدعلی اسلامی ندوشن می‌گفت «حتی یک لحظه خود را از مسائل ایران و مسائل روز منفک نکرده‌ام.» و معتقد بود: «رسالتِ ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرّمیِ او به او بازخواهد گشت.»

«در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است، اگر کار دیگری از دست ما برنیاید، لااقل خوب است بکوشیم تا فکر او و غم او را در دل خود زنده نگاهداریم و اعتقاد به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم. ما از این حیث چون بیماران تریاک‌خورده‌ای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهشان داشت؛ زیرا، اگر چشم برهم نهند، بیم آن است که دیگر آن رانگشایند.» فراموش نکردن ایران، توصیه مردی است که ۳ شهریور ۱۳۰۳ در «ندوشن» یزد زاده شد. او که چند سال پیش برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد به‌خاطر عوارض کهولت سن و کرونا آن‌جا ماندگار شد، پنجم اردیبهشت سال ۱۴۰۱ چشم از دنیا فروبست و خانواده پیکرش را همان‌جا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.

پیکر اسلامی ندوشن ۲۸ آبان ۱۴۰۲ به ایران بازگشت و بعد از تشییع در دانشگاه تهران، یزد و نیشابور در خانه ابدی‌اش آرام گرفت.

یکی از شاخصه‌های اصلی اسلامی ندوشن ایران‌دوستی‌اش بود و می‌گفت: «حتی یک لحظه خود را از مسائل ایران و مسائل روز منفک نکرده‌ام. به‌طور کلی باید بگویم که قلم خود را در دو خط افقی و عمودی حرکت داده‌ام. افقی، یعنی مسائل روز ایران، که ما در یکی از حساس‌ترین دوره‌هایش زندگی کردیم. عمودی، یعنی گذشته این کشور که در تاریخ و ادب و فکرش مطرح بوده است. این دو به هم وابسته بوده‌اند، جدایی‌ناپذیر. ما اگر گذشته‌مان را نشناسیم، امروز خود را نخواهیم شناخت. راجع به گذشته هم هر چه قلم زده‌ام، سری به امروز داشته، ولو موضوعش، مطلبی مربوط به هزار سال پیش بوده، و حرفی را هم که راجع به دیگران زده‌ام، به ایران می‌پیوسته، چون چین، روسیه یا آمریکا. »

ایران برایش یک توده تپنده بود و می‌گفت: «وقتی کارنامه ایران را می‌گشاییم، مانند آن است که چند هزار سال زندگی کرده‌ایم. باد که در درخت می‌پیچد، به صدایش گوش دهیم این صدای درخت تناور ایران است که شاخه‌های سیاست، فرهنگ، تاریخ، هنر، افسانه، دانش، نعمت و منابع از آن جدا شده است و ما مردم آن در سایه‌اش می‌نشینیم و از میوه‌اش می‌خوریم و رعنایی آن را تماشا می‌کنیم و در غم خزان و برگریزانش نیز شریک می‌مانیم. از مجموع این احوال و این سرگذشت چه در دست مانده است؟ اگر بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم: قدری اصالت که در اکثر مردم ایران نایاب نیست؛ حالت آبدیدگی و سرد و گرم چشیدگی، شیارهای رنج، حتی در متقلب‌ها و نخاله‌ها این حالت کورسو می‌زند.»

او در کتاب «ایران و تنهایی‌اش» درباره اینکه «ایرانی کیست؟» نوشته است: «این ایرانیت مخلوط عجیبی است از دین و معتقدات ملّی و آداب و عادات و نحوۀ اندیشیدن و ویژگی‌های منبعث از طبیعت و اقلیم و جغرافیا و عوارض ناشی از حوادث و مصائب. این خصیصه کسی نمی‌گوید که سراپا محسنات است، آمیخته‌ای است از مقداری حسن و عیب با هم و آمیخته‌ای است از مجموع رسوب جریان‌های قرون، در سرزمینی پر از حوادث که تجربه‌ها و درس‌ها را مقداری به صورت خصلت و طبیعت درآورده است و چون یادگارهایی است از دوران‌های خوش و ناخوش زندگی، ناچار از اجزای متفاوت و متعارض ترکیب گرفته است و این خود بعضی از واکنش‌های ایرانی را پیش‌بینی‌ناپذیر کرده است. فی‌المثل در برابر ترک‌های عثمانی که بزرگ‌ترین امپراتوری اسلام هستند می‌ایستد ولی چون صفویه به دورۀ انحطاط می‌رسد، به چند هزار قندهاری راه می‌دهد که تا قلب اصفهان پیش آیند ولی چند سال بعد همان سپاهیان شکست‌خوردۀ تحقیرشده به سرکردگی نادرقلی تا دهلی می‌تازند و همۀ هجوم‌آورندگان را عقب می‌رانند.

و این ایرانی با فرهنگی زندگی کرده است. این ایرانی یک بار سنگین فرهنگ بر پشت دارد که به‌آسانی نمی‌تواند خود را از آن جدا کند. این فرهنگ تنها کتاب‌ها، بناها و ظرف‌هایی که از زیر خاک بیرون می‌آیند و قالی‌ها و الحان موسیقی نیست بلکه فرهنگ بسیار غنی عامّه نیز هست که عبارت باشد از قصه‌ها و ترانه‌ها و آداب و رسوم و مثل‌ها تا برسد به نوع تفکر و شیوۀ زندگی.

همین شخصیت فرهنگی بوده است که مانع شده است تا ایران در قلمرو بزرگ خلافت بنی‌امیّه و بنی‌عباس و بعد عثمانی‌ها مستهلک گردد و باز هم خیال می‌کنم همین شخصیت فرهنگی کمک کرد تا ایران دوران پرتلاطم قرن نوزدهم را که قرن گسترش استعمار است پشت سر بگذارد و یک سرزمین مستعمره نشود. در حالی که کشورهای همسایۀ او و کشورهای مشابه او به استعمار درآمدند، ایران را یک استقلال ظاهری نگه داشت، هرچند به حکم ضعف شرقی خود از استثمار در امان نماند. اگر روزی مطالعۀ عمیق برای کشف علل صورت گیرد، خواهند دید که فرهنگ و تمدن ایران در این میان خالی از نقش نبوده است.»

او معتقد بود، شکوه و خرمی به ایران بازخواهد گذشت و در کتاب «ایران را از یاد نبریم»، نوشته است: «من در قعرِ ضمیرِ خود احساسی دارم چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل می‌گذرد و آن، این است که رسالتِ ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرّمیِ او به او بازخواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند، کشوری نام‌آور و زیبا و سعادتمند گردد و آن‌گونه که درخورِ تمدّن و فرهنگ و سالخوردگیِ اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد.

این ادّعا بی‌شک کسانی را به لبخند خواهد آورد، گروهی هستند که اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده‌لوحانه می‌پندارند، لیکن آنان که ایران را می‌شناسند هیچ‌گاه از او امید برنخواهند گرفت.»

برخی از کتاب‌های محمدعلی اسلامی ندوشن عبارت‌اند از: «ماجرای‌ پایان‌ناپذیر حافظ»، «چهار سخنگوی‌ وجدان‌ ایران»، «تأمّل‌ در حافظ»، «زندگی‌ و مرگ‌ پهلوانان‌ در شاهنامه»، «داستان‌ داستان‌ها»، «سرو سایه‌فکن»، «ایران‌ و جهان‌ از نگاه‌ شاهنامه»، «نامه‌ نامور»، «ایران را از یاد نبریم»، «به‌ دنبال‌ سایه ‌همای»، «ذکر مناقب‌ حقوق‌ بشر در جهان‌ سوم»، «سخن‌ها را بشنویم»، «ایران‌ و تنهائیش»، «ایران‌ چه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد؟»، «مرزهای‌ ناپیدا»، «شور زندگی‌» (وان گوگ)، «روزها» (سرگذشت – در چهار جلد)، «باغ سبز عشق»، «ابر زمانه‌ و ابر زلف»، «افسانه افسون»، «دیدن‌ دگر آموز»، «شنیدن‌ دگر آموز»، «جام‌ جهان‌بین» و «آواها و ایماها»./ایسنا